سایت تبیان / ارد بزرگ به روایت سمانه دولت آبادی
ارد بزرگ ( "مجتبي شرکا" ) در شهر مشهد بدنيا آمد پدر او محمد تقي و پدر بزرگش "بابا شرکاء" ( از بزرگان و ريش سفيدان شهر شيروان در خراسان شمالي ) بوده است . مادرش "فاطمه جاهد طبسي" است او فرزند يکي از خوانين ايل قشقايي شيراز است که پس از درگيريهاي مشروطيت مدتي به شهر طبس مي رود و فاميل خويش را به "جاهد طبسي" تغيير مي دهد و در نهايت عازم مشهد مي شود . شايد يکي از بيشترين انگيزه هاي فعاليت هاي اجتماعي او را عمويش "محمد حسين شرکا" ( از ريش سفيدان برجسته پيش از انقلاب در شهرستان شيروان ) بوجود آورده باشد .
مسلما بايد هر انسان برجسته ايي را استادي شاخص باشد . آنگونه که ارد بزرگ مي گويد استاد "محمد ابراهيم حميدي" (از دانشمندان و فرهيختگان معاصر) در بالندگي او نقشي بي مانند داشته است .
شُهرت ارد بزرگ از دو بعد قابل طرح است نخست به خاطر نظريه قاره کهن اوست ، و ديگر سخنان و پندهاي حکيمانه اش است که تقريبا در اکثر سايت هاي فارسي زبان ديده مي شود .
انديشه هاي او وجوه مختلفي دارند که قوي ترين وجه آن توجه ويژه اش به اخلاقيات و پاک زيستي انسان است . توجه ويژه ارد به اخلاقيات باعث نمي شود رازهاي زندگي مدرن امروز را در نظر نگيرد ، فرآيند و بازده انديشه خردگرايانه او موجب پيراستن ناراستي هاست .
حوزه فلسفه اجتماعي اش ريشه در سنت ايران باستان دارد مي توان او را ميهن پرست ترين انديشمند صد ساله اخير ايران دانست جايي که مي گويد :
ستايش گران ميهن ، زنان و مردان آزاده اند .
و يا :
ميهن پرستي ، همچون عشق فرزند است به مادر .
در ديگر کشورهاي فارسي زبان (افغانستان و تاجيکستان) انديشه هاي ارد بزرگ خواستاران بسيار دارد . اين مسئله به جوانان و محيط هاي دانشگاهي ختم نمي شود گاهي در بين سياستمداران و افراد نام آشناي کشورهاي آنها هم مي توان کساني را ديد که به جهات مختلف به او دل بسته اند بمانند اين مطلب که از سايت تک برگ برداشت نموده ام :
خاطره اي از احمد شاه مسعود و ارد بزرگ :
اين خاطره حکايت از روابط نزديک اين دو تن دارد که در طي سالهاي تنهايي "احمد شاه مسعود" و ظهور و قدرت دو چندان طالبان ، که کابل ، هرات و مزار در اختيار طالبان و نيروهاي متجاوز پاکستان بود . هر روز دهها بار مناطق اندک باقي مانده بمباران مي شدند و در آن هنگامه ، که افکار عمومي مي پنداشت شير تنگه پنجشير ( مسعود ) به زانو در خواهد آمد، و اندک نيروي مردم افغانستان هم قرباني سياستهاي آمريکايي دولت پاکستان و عربهاي متجاوز امارات واقع شود .ارد بزرگ ، احمد شاه مسعود را مورد حمايت خويش قرار مي دهد و چنانچه در آن خاطره مي خوانيم احمد شاه به شدت تحت تاثير روح بزرگ او قرار مي گيرد. در اين خاطره زيبا مي خوانيم ارد بزرگ هديه اي براي احمد شاه مسعود مي فرستد .آن هديه در واقع يکي از آثار هنرمندانه اوست. تابلويي فوق العاده زيبا ، با تمي شگفت انگيز ...در آنجا شير سنگي است که پايش زخم برداشته و آهوي ظريف و کوچک ، گونه خويش را بر زخم گذاشته تا خون بيرون نزند ... اين تشبيه و استعاره زيبا گوياي درک عميق ارد بزرگ از شرايط نه چندان مناسب احمد شاه مسعود را داشت . و در ادامه آن خاطره مي خوانيم وقتي احمد شاه آن اثر را از پيک ارد بزرگ ، در طي مجلسي دريافت مي کند شديدا منقلب و دگرگون مي شود و چهره آرام و متين او به هم مي ريزد او در آن جا از خواب شب قبل خود به نزديکانش سخن مي گويد بله خوابي که از ارد بزرگ ، يک اسطوره مي سازد و براي قوم افغان آشنايي ديرين مي شود ...
احمد شاه مي گويد "خواب مي ديدم پايم در نبرد زخمي شده و در آن هنگامه تنهايي مردي با لهجه ايراني مي گفت احمد شاه ناراحت نباش ، تو فرزند ايراني !! . و در ادامه مي گويد آن مرد بزرگ بسرعت پايم را مي بست تا جراحتم التيام يابد"
اين خاطره زيبا از جهات گوناگون قابل ارز يابيست نگاه عميق و مسئوليت شناس يک هنرمند را نشان مي دهد.او خود مي انديشد ، احساس مسئوليت مي کند و بدون آن که منتظر اين و آن باشد دست به عمل مي زند شايد امروز اين خاطره با همان آدمهاي اندکي که از آن خبر داشتند هيچ گاه گفته نمي شد و اين راز همچون راز مرگ احمد شاه در دل تاريخ مدفون مي شد ، اما! اما ارد مسئوليت خويش را پيش وجدان و آرمانهاي خويش به انجام رسانيده است.او به هنر ايراني به عنوان ابزاري مي پردازد که مي تواند قسمتي از خلقت انساني که نيروي ست آسماني ، را براي رهايي و کمال بشر بکار گيرد آثار او مادي نيستند و با نگاه مادي هم غير قابل تفسيراند ، بقول دکتر مهرانفر براي شناخت ارد لازم است تائو ، فردوسي بزرگ و خيام فيلسوف را بشناسيم او از تائو لطافت و گذرايي و از فردوسي بزرگ هدف و آرمان مقدس و از خيام فيلسوف جهان فاني و بي ارزش را آموخته است.
احمد شاه مسعود به گفته يارانش در سفرها و منزلش در کنار قرآن ديوان حضرت حافظ را هرگز از خود جداي نمي کرد و ارادت خواصي به حافظ گرانمايه داشت .
آري داستان ارد داستان مرديست که عاشقانه سرزمين اجداديش را ، فرزندان و تاريخش را دوست دارد اما اين عشق موجب ستايشگري دائم و بي نتيجه گذشته نشده است . درسها و سخنان حکيمانه او اين روزها از همه جا شنيده مي شود صد ها هزار سايت و صدها نشريه روزانه کلام دلنشين او را تکرار مي کنند و نسلي را با خود همراه نموده اند .
تصور اين بود که جوانان ايران با انديشمندان خويش قهر نموده اند اما امروز به خوبي شاهد موجي هستيم که همراه با انديشمند معاصر آنهاست . ايرانيان هيچ وقت روشن انديشان خويش را رها ننموده اند آنان بدنبال نداي حقيقي انسانهاي آزاده اند . و او مي گويد : رهايي و آزادي ، برآيند پرستش خرد است و دانايي . و اين ندا را امروز در گلوي خسته و غمگين ارد يافته اند اشک ها و غمگنانه هاي او نواي دل انگيز هزاران هزار مشتاق رشد و آرمانخواهي ايرانيان گشته است آن گاه که مي گويد : ياد اشک و شيفتگي ، آويزه خاموش دلهاست .
نگاهي تاريخي به ريشه خانواده ارد بزرگ :
ترکهاي شمال خراسان و ايل قشقايي هر دو بخشي از باقيمانده دودمان سلجوقيان و پارتهاي خراسان هستند . چنانچه مي دانيم هزار سال قبل سلجوقيان ايل بزرگي در ناحيه آمودريا و فرارود بودند (ناحيه اي که همکنون کشورهاي تاجيکستان ، جنوب شرقي ازبکستان ، شرق ترکمنستان و قسمت شمالي افغانستان است ) سلجوقيان مسعود جانشين محمود غزنوي را از سلطنت به زير کشيدند و رفته رفته گستره ايران را تا مديترانه پيش بردند سلجوقيان گسترده ترين حکومت ايراني را پس از اسلام بر سراسر منطقه گسترانيدن بازماندگان آنان در نواحي از مناطق شمال خراسان و منطقه بختياري ايران ساکن شدند . بله خواجه نظام الملک توسي صدر اعظم دولت سلجوقي در سايه قدرتي که از علم و انديشه هاي فردوسي بدست آورده بود ، توانست از خرابه غزنويان ، نظام اداري و اجتماعي درخشاني همچون تاسيس مدارس نظاميه و بفرمان ملک شاه سلجوقي که عاشق فرهنگ نياکان و فردوسي بود تقويم خورشيدي ( جلالي ، شمسي ) را با کمک خيام و گروهي ديگر از نخبگان سرزمينمان ايران در مقابل هجري قمري تازيان ايجاد نمود .
مهمترين رکن اداره کشور در اين دوره در اختيار مجلس ريش سفيدان بود آنان امرا و پادشاهان دودمان سلجوقي را بر مي گزيدند و از قدرتي نظارتي و گاها تنبيهي برخوردار بودند ( شبيه سلسله اشکانيان )آنان معتقد به اصل فکر برتر بودند شاهنامه فردوسي و صدها اثر تاريخي ديگر را احيا کردند آنان حاکميت تازيان (اعراب) را بطور کلي در خاورميانه محدود به منطقه شبه جزيره عربستان نمودند نکته جالب در مورد گسترش حاکميت اين قوم بزرگ وجود داشت و آن مطلب اين است که آنها هيچ گاه به شهرهاي بين راه وارد نمي شدند تنها سفيري را به داخل شهر مربوطه مي فرستادند و اولين خواستشان آن بود که ديگر خطبه اي به نام خليفه بغداد خوانده نشود و رسما حکومت سلجوقي را بپذيرند .ذکر اين حوادث تاريخي باعث مي شود بهتر با انديشمندي آشنا شويم که بر پيرامون خود داراي شناخت و ريشه است بقول حکيم فردوسي:
پدر چون به فرزند ماند جهان ........کند آشکارا برو بر نهان
گر او بفگند فر و نام پدر ...............تو بيگانه خوانش مخوانش پسر
کرا گم شود راه آموزگار ...............سزد گر جفا بيند از روزگار
به نظر من ما با شخصيتي روبرو هستيم که در اين پيشينه کهن شناور است اهل خرد همواره در دوران زندگي اين جهاني خويش در چنين وضعيتي قرار دارند . شما به زندگي سراسر رنج و اندوه فردوسي بزرگ نظري بيفکنيد و سپس هزار سال بعد در همان شهر و همان خاک اخوان ثالث متولد مي شود رشد مي کند برگ مي دهد و شاخسارش پر ميوه مي شود با همان غمها و همان محنت ها با همان آواز با همان آثار تراژيک ...
هر چند خود اخوان داشتن ريشه باستاني خويش را در قالب شعري رد مي کند
اما اگر اين ريشه نبود سفارش نمي کرد در کنار فردوسي بزرگ دفنش کنند ...
آري اُرد نيز با آثارش از ريشه هاي مشترکي سخن مي گويد که شايد امروز در مرزهاي کنوني ايران نباشد اما روان او همچنان در دره هاي شگفت انگيز بدخشان و کوههاي مرتفع پامير و رود بزرگ جيهون پرواز مي کند
وقتي او را در حال صحبت با تاجيکان و يا اهالي شمال افغانستان و يا جنوب ازبکستان که گاها براي ديدنش مي آيند مي بينيد متوجه مي شويد که پرواز روح در دل تاريخ يعني چه ، آنوقت که چشمان متعجب و مبهوت ميهمانان را مي بينيد با آهنگ صداي او همراه مي شويد و به ژرفاي روان او فرو مي رويد .
انديشمند و متفکر ايراني که نظريات شگفت انگيز او موجب جلب و گرايش بسياري از علاقمندان به علوم انساني و بعضا علوم سياسي شده است . ارد بزرگ به نوعي معمار است ، او از آينده ايي سخن مي گويد که مي تواند ايران را به جايگاه اصلي خود باز گرداند . شايد مهمترين نظريه او يعني قاره کهن خود به تنهايي بتواند بيشترين تغييرات را در سطح روابط خارجي ايران و 19 کشور اطراف آن بوجود آورد . او به صراحت از تباني شرق و غرب براي بلعيدن حوزه فرهنگي مرکز جهان ( که ايران در قلب آنست) ياد کرده است نظريه او مبتني بر سخن فردوسي است که مي گويد سلم و تور دو فرزند فريدون که يکي بر غرب و ديگري بر شرق جهان حکومت مي نمودند براي تصاحب سرزمين ايرج حاکم منطقه قاره کهن (ناميست که ارد بزرگ بر منطقه اي از کشمير تا مديترانه نهاده است ) را مي کشند . و او مي گويد قاره کهن امروز توسط آسيا و اروپا بلعيده شده است . و چين با شروع بحث جاده ابريشم بدنبال افکار استعماري است حال آنکه اين جاده ، راه انتشار فرهنگ غني ايران به شرق و غرب بوده است و نمونه آن افکار ميترايزم و شاهنامه فردوسي ماست که هر دو را با جعل اسامي چيني ها از آن خود مي دانند .
او به ساختارهاي سياسي کشورهاي محدوده قاره کهن نظري ندارد او همه را دعوت به همگرايي مي کند او با دلايل بسيار ثابت مي کند اگر اين 20 کشور دست در دست يکديگر بگذارند ساختاري بسيار قدرتمندتر از اتحاديه اروپا خواهند يافت .
تنظيم براي تبيان: سمانه دولت آبادي
نظرات
ارسال یک نظر